محل تبلیغات شما



تمام زندگی رو اگر کتابی بزرگ فرض کنیم,رسیده ایم به صفحاتی که آدم را به تپش قلب مینداره و این رو شما خوب میدونید که چنین وقت هایی با شخصیت های داستان هم زاد پنداری کردید,و رفته اید و در قالب او,با او گریه کردید,با او شادی کردید,با او سفر کردید,با او سکوت کردید و. این روزایی که در آن هستیم,روز های تحم است,تحمل دیگری,تحمل حتی کلمه های دیگر که در کنار م نشسته و جمله ساخته ایم و باهم داستان ها را پیش بردیم.
یکم قبل تر از این مدلا بودم ک فکر میکردم آدم ید تو خونه و بیرون,صبح و شب,وقت و بی وقت,عروسی و عزا,همیشه خوشگل و آرایش کره باشه.یه وقت خدایی نکرده تو خونه هم شلوار قرمز و با بلوز خال خال پشمی نپوشه و شکم نداشته باشه و پهلوهاش نزنه بیرون اما بعد از یه مدت نمیدنم چی شدبه خاطر سنم بد یاچیزی دیگه تغییر کردم.دیگه آرایش روزانه ختم شد به یه رژ گونه ساده,دیگه موهای بابلیس کشیدم شد یه گوجه ی ساده! دیگه لباس های جین و تنگی که موقه خواب میپوشیدم و فکر میکردم راحته

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تاریخ